الو نی نی وبلاگ
سلام به همه عزیزای مهربون
چندوقتی بودکه ماما ن با الو نی نی وبلاگ تماس می گرفت تا من قصه گوش کنم و به اندازه کسری ازثانیه آروم باشم. تامامان یک نفسی تازه کنه.منم خدایی از قصه هاخوشم میومد.
یک مدت بود
همش به مامان می گفتم الو الو.ولی مامان سرش شلوغ بود وبه خواستم توجه نمی کرد.برای همین منم تصمیم گرفتم به تنهایی تماس بگیرم .آخه مستقل شدم دیگه
ولی این بین یک اتفاقاتی افتادکه بهتره خودتون ببینید
اول سراغ گوشی که تواتاق خواب مامان وبابا بود رفتم
گوشیو برداشتم
شارژرم انداختم چون به کارم نمی یومد ولازم نمی شد به نظرم زیادی بود.
بعد درازکشیدم تا زنگ بزنم وقصه گوش کنم وتورویاهام فروبرم
حسته که شدم گوشی پرتاب کردم ومتاسفانه روزمین افتادو صفحه اون.....اوف شد
مامان تا این صحنه رودیدسرم دادزد،منم دست پیش گرفتم تا پس نیفتم وشروع کردم به اعترض اونم به زبون آرتینیوکلی شاکی بودم
اب با ماما نه نه اوا ام ام بابا ابه دادا اوف جیز الو
به نظرشما مقصر کی بود من خودکفا، یا مامان که به خواستم اهمیت نداد؟