سلمونی مامان وبابا
سلام
موهام خیلی خیلی بلندشده بود وهمش توچشمام می یومد ومنواذیت می کرد.برای همین مامان وبابا تصمیم گرفتن موهامومرتب کنن. مامان اولش نگران بودکه من همکاری نکنم،ولی ...
این پسرکه درحال خوردن کیف دوربینه منم.ولی بایک تفاوت
اینکه تواین عکس موهامو کوتاه کردم
وحالا شرح ماجرا:
مثل یک آقا پسرگل رو صندلی نشستم
مامان گفت چشماموببندم تا مو وارد چشمام نشه.منم اطاعت کردم
منم تا آخرش حرف مامانو گوش کردم وتازه احساس خوبی داشتم ولبخندمی زدم.
ودرنهایت این مدلی شدم
این وسایلم مامان برای سلمونی من خریده .آخه مامان تواین کار استاده
سلمونی مامان وبابا خیلی عالی بود.باتعیین وقت قبلی پذیرای شما هستیم
بای
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی