آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

آتلیه (سری اول)

سلام به مهربونای خودم. عکسای آتلبه رو مامان تصمیم گرفت تودو سری تووبلاگم قراربده.سری اول عکسا تکی خودم وسری دوم عکسای خانوادگی. راستی دندونای 5و6 من دراومدن و7 و8م درآستانه ظهورن.  1    2   3  4    5  6  7  8    9  10 11    12  13  14 15   16 17 18 19 20   ...
27 فروردين 1392

خوراکی های موردعلاقه من

با سلام اول ازدوستای گلم که توپست قبلی برام نظردادن ولی به علت اختلال توسایت نظرشون نمایش داده نشد معذرت می خوام . عزیزان: سارامامان درسا- مامان یلدا وسروش-آرشین- آناهیتامامان آرمیتا- مهسا- مامان سمی- آرش-مریم مامان آروین- مجید- صبا- مهدخت مامان بردیا- الهه مامان آرتین- دودانشجو- ناهید(همتونو دوست داریم وممنون به خاطر لطفتون به ما)  می خوام ارعلاقم به خوردنیها وخوراکیا براتون بنویسم وهمچنین برای خودم تاوقتی بزرگ شدم بدونم چقدرخوش خوراک وشکمو بودم.  مامانی چون شاغل بودبرای اینکه منو به غذای کمکی عادت بده  از4ماهگی غذای کمکی منو شروع کرد که شامل موارد زیربود: 1-فرنی که  هرروزخودمامان درست می کرد...
23 فروردين 1392

من یک ساله شدم

  اومدی معجزه کردی  نمی دونی که چه کردی  اومدی دنیامو ساختی  اومدی فردامو ساختی  اگه دنیامو بخوای من به تو نه نمیگم  خواب شب هامو بخوای من به تو نه نمی گم آسمونمو بخوای من به تو نه نمیگم  اگه جونمو بخوای من به تو نه نمیگم  من به تو نه نمیگم . نه به تو نه نمیگم   امدی صد تا بهار دادی به من همه گلهاشو میارم واسه تو اومدی بردی منو به خواب عشق همه رویاشو میارم واسه تو اومدی تا دل من تورو بخواد من تمناشو میارم واسه تو اومدی ماهو اوردی واسه من  همه شبهاشو میارم واسه تو اگه دنیامو بخوای من به تو نه نمیگم  ...
24 اسفند 1391

خونه تکونی ونقش اساسی من

سلام ببخشید دیرآپ شدم .این روزا مامان حسابی سرش شلوغه ودرگیر تعویض وسایل وخرید وتغییردکور وخونه تکونیه.منم که امانشو بریدم وشدم مزیدبرعلت این پسر به ظاهرمعصوم  وآروم که عادت کرده درکنارعروسک کچلش بخوابه منم،ولی واقعیت مطلب چیزدیگه ایه که به خاطر تعداد زیاد،عکسای اون واقعیاتوتو ادامه مطلب می ذارم.                   لطفا به ادامه مطلب سربزنید  وقتی مامان شروع می کنه به مرتب کردن اتاقم من زودتر ازاون وسط اتاق حاضر می شم وحاضریمو میزنم.       مامان وبابا فرشمو ازاتاق بیرون آوردن تااونجارومرتب کنن منم سریع یک فکربه ذهنم رسید که میشه ...
20 اسفند 1391

من 10 ماهه شدم

سلام به همه خوبان مهربون    مهمترین کارای من تواین ماه که به طور حرفه ای انجام می دم عبارتنداز: 1-نی نای نای درحد مایکل جکسون وبا هرموزیکی 2-دست دستی 3-بای یای  عکساشونو توپستای بعدی می بینید تواین ماه وسه روزتعطیلی آخرهفته اوقاتم رو  کلا به گردش وتفریح گذروندم.مامان وخانواده مامانی حسابی اهل گشتن وحسابی باطبیعت حال می کنن. منم که اهل دردرم اونم  ازنوع  high،خوب به اونا ومامانک کشیدم دیگه ،خدایی آدم توطبیعت روحش تازه می شه   کسی که همش به دردرباشه رانندگیش 20 می شه دیگه.منم راننده جاده های پرخطر اینجاهم یک دستی می رونم شوماخرم دیگه    ...
30 دی 1391

الو نی نی وبلاگ

سلام به همه عزیزای مهربون چندوقتی بودکه ماما ن با الو نی نی وبلاگ تماس می گرفت تا من قصه گوش کنم و به اندازه کسری  ازثانیه آروم باشم. تامامان یک نفسی تازه کنه.منم خدایی از قصه هاخوشم میومد.   یک مدت بود   همش به مامان می گفتم الو الو.ولی مامان سرش شلوغ بود وبه خواستم توجه نمی کرد.برای همین منم تصمیم گرفتم  به تنهایی تماس بگیرم .آخه مستقل شدم دیگه   ولی این بین یک اتفاقاتی افتادکه  بهتره خودتون ببینید   اول سراغ گوشی که تواتاق خواب مامان وبابا بود رفتم گوشیو برداشتم    شارژرم انداختم چون به کارم نمی یومد ولازم نمی شد به نظرم زیادی بود...
22 دی 1391

سلمونی مامان وبابا

سلام موهام خیلی خیلی بلندشده بود وهمش توچشمام می یومد ومنواذیت می کرد.برای همین مامان وبابا تصمیم گرفتن موهامومرتب کنن. مامان اولش نگران بودکه من همکاری نکنم،ولی ... این پسرکه درحال خوردن کیف دوربینه منم.ولی بایک تفاوت اینکه     تواین عکس موهامو کوتاه کردم وحالا شرح ماجرا: مثل یک آقا پسرگل رو صندلی نشستم مامان گفت چشماموببندم تا مو وارد چشمام نشه.منم اطاعت کردم منم تا آخرش حرف مامانو گوش کردم وتازه احساس خوبی داشتم ولبخندمی زدم. ودرنهایت این مدلی شدم این وسایلم مامان برای سلمونی من خریده .آخه مامان تواین کار استاده سلمونی مامان وبابا خیلی عالی بود.باتعیین وق...
13 دی 1391

اولین یلدا

سلام به همه عزیزای مهربون،یلدای همتون مبارک. پارسال یلدا یادش بخیر من تودل مامانی بودم وازاونجانظاره گرماجرا ولی امسال توجمع گرم خونواده، دیشب مامان وبابا یک مهمونی توپ ترتیب دادن باکلی مهمون،کلی چیزای خوشمزه وکلی بزن وبکوب وعکس بازی وشلوغ کاری .  منم آرتین ازنژادپاک آریایی این سفره یلدای ما بودکه مامان ازدست بنده مجبورشد،اونورومیزناهارخوری بچینه   اینم هدیه یلدای من که کلی باش حال کردم     این سرهمی هندونه ای ام مامان باهمه مشغلش چهارشنبه ازبهاربرام خرید تا مهمونابجای هندونه منوبخورن مامان وبابا دوستون دارم ویلداتون مبارک بای بای ...
2 دی 1391

آتلیه (1)

عکسای آتلیه من مربوط به پایان سه ماهگیم .ولی به خاطراینکه آماده شدن عکسا یک ماه طول کشیدویک ماهم مامان درگیرجابجایی وتعویض خونه بودیک وقفه طولانی پیش اومد که ازهمه دوستای خوبم  بابت این موضوع معذرت می خوام. تقدیم به همه دوستای مهربون وطرفدارای خوبم                توآتلیه به قدری با کادر عکاسی همکاری کردم که همه رو شگفت زده ومتعجب کرده بودم. آفرین پسرخوش خنده مامان وبابا ...
1 آبان 1391