آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

سحرخیزکوچک

کلا پسرسحرخیزیم وبه بازی وتفریح ودویدن تو هوای آزادصبح خیلی خیلی علاقه دارم وچون  این اخلاق وعادتم درست شبیه مامانم هردوتا مون روزای تعطیل صبح زود یکی دو ساعتیو تابقیه تو خوا ب نازن به پارک می ریم وپیاده روی و ورزش می کنیم وحدودساعت 9صبح شاداب وسرحال برمیگردیم  خونه،سرراهم برای صبحونه نون داغ میخریم. تواین فاصله هم معمولا  بابایی زحمت چای وکشیده وصبحونه راآماده کرده وهمه باهم یک صبحونه  حسابی می خوریم.   علاقه عجیبی به رنگ آبی دارم ازآبی کمرنگ تاسرمه ای وکلا هرترکیب رنگی که آبی توش بکاررفته برای همین اکثراوقات مامان وبابا رومجبورمی کنم که لباس آبی تنم کنن وست آبی بزنم. ساعت 7صبح به ...
18 ارديبهشت 1393

ماجراهای آرتین8

عاشق سریالهای ترکیه ای یم.ووقتی شروع می شن یاجام کنارTv یابه صفحه TV میخکوب می شم تودیدوبازدیدای نوروزی  که هنوزم ادامه دارن اول ورود بادوستام ارتباط خوبی داشتم وبعدازمدتی سریکی ازوسایل بازی دعوا ودرگیری شروع می شد اینجا باآرشام سراسبش دعوامون شد اینجاهم باعلی سرکامیونش عاشق آینه قدی ام وتاخودمومی بینم شروع می کنم به فیگورگرفتن وآوازخوندن توی بعضی مهمونیا حسابی آقا شده بودم یک وقتایی ساعتها بااسباب بازیام مشغول می شم وبازی می کنم ومامان بانگرانی میادسراغم ومیبینه حسابی توحسم ومنو بوسه بارون می کنه ومیره یک مدل غذا خوردنم اینجوری روصندلی بایستم وسرپایی غذا ...
12 ارديبهشت 1393

آتلیه 24 ماهگی

 این عکسا دقیقا مربوط به سالروز تولدمه روز 24 اسفند که مامان از سرکاراومددنبالم ومنو ازمهدکودک به آتلیه برد. 1   2  3   4   5  6  7  8    9  10   11  12  13  14 15   پسرم باتمام وجود عاشقتم وهرلحظه شعله این عشق سوزنده ترمی شه   پروردگارا ممنونم به خاطر این هدیه زیبایی که به من تقدیم کردی       ...
4 ارديبهشت 1393

مادر

  تقدیم به تمام مادران وبانوان سراسرگیتی آهنگ صدایت، زیباترین ترانه زندگی‌  نفس هایت، تنها بهانه نفس كشیدن                                و وجودت تنها دلیل زنده بودن.                                                   ...
31 فروردين 1393

تصمیم گیری برای تولد

برای برگزاری جشن تولد من ، مامان برنامه های متنوعی داشت وچون من اسفندیم واسفندم پیک کاری همه معمولا تولدم رو تو فروردین جشن می گیریم. تم موردعلاقه مامان رنگین کمان بودبا تزیین  بادبادک آرایی.ولی سریع تصمیمشو عوض کرد وگفت آرتین باید تم تولدش رو خودش انتخاب کنه.تابه قول مامان بتونم با اون فضا ارتباط برقرارکنم وروزتولدم پسر خوب وشادی باشم وازاون محیط خوشم بیاد. برای همین چند روزی روبامن وقت گذاشت وتمهای مختلف تو سایتای متفاوت و نشونم داد. منم ازیکی ازاونا خیلی خوشم اومده بود وهربارکه مامان  طرحها رونشونم می داد همون تم روانتخاب می کردم وکلی ذوق می کردم وجیغ می زدم وخوشحالی می کردم. بالاخره مامان مطمئن شد که اون طرح ...
29 فروردين 1393

مسافرت نوروزی93(سفربه شمال خوزستان)

 درادامه مسافرتمون به شمال خوزستان رفتیم وشهردزفول. خدایی خوزستان استان رودهای جاریه وهرکدوم ازرودخونه هاش زیبایی خاصی دارن وبه علت  شرایط آب وهوایی وسرسبزی این استان و مناظرزیبا ودیدنیش دراین فصل حس وحال بهاری ومفهوم بهارکاملاتداعی می شه. دزفول شمالی ترین شهراستانه ورودخونه دزازوسط این شهر عبورمی کنه و...   بقیه عکسارو به علت تعداد زیادشون توادامه مطلب می ذارم  دز رودخانه ای بابستری سنگی وگوارایی بالا رودخانه دز ومنطقه سد تنظیمی   عاشق سنگریزم ودرحال پرتاب سنگریزه ها توی رود پارک آبیم فعال شده بود وحسابی منو وسوسه می کرد درحال برسی وضعیت اسکان مسافران نوروزی باقد...
22 فروردين 1393

مسافرت نوروزی93(سفربه جنوب خوزستان)

ساعت 19روز 29 اسفند بابابزرگ دنبالمون اومد و ماروبه فرودگاه مهرآباد برد مقصدمون اهوازبود وساعت پرواز20. فرودگاه مملو ازمسافربود وسفره هفت سین زیبایی درسالن اصلی به چشم می خورد .بعد ازگرفتن کارت پروازونشستن درسالن  انتطار منم وقتو غنیمت شمردم و تا اعلام شماره پروازکلی ازخودم پذیرایی کردم . ولحظه سال تحویل رو تواوج آسمون جشن گرفتیم   ادامه عکسا رو توادامه مطلب می ذارم  درحال پذیرایی ازخودم تو سالن پرواز اهواز شهرپلهای مختلفه که هرکدوم زیبایی  ومعماری خاص خودشوداره پل فلزی کارون   پل معلق کارون   بابا وخاله پوپک وپسرخالم که خوابش برده   پ...
17 فروردين 1393

بوی بهار

 این عکسا مربوط به روزای پایانی سال 92 بود.روزایی که از هرمحله وکوچه وخیابونی بوی بهاربه مشام می رسید وحال و هوای شهرکاملابهاری ورنگارنگ بود.   این عکسامربوط به گروه مامان ایناست که برای بزرگداشت نوروز واحیای فرهنگ اون مراسم داشتن وتمام خانواده های گروهم دعوت بودن ساعت 6صبح بیدارشدیم وساعت 7صبح روز29 اسفند به اتفاق خانواده به محل جشن رفتیم ودرروزپایانی سال ازاون جو شادکلی انرزی گرفتیم سفره های هفت سین        من ودوستم کیمیا،که مامانش لباس محلی تنش کرده بودوکلی خوشگل شده بود کیمیا جون چرااینجوری نگاه می کنی    من ومامان وبابا  ...
8 فروردين 1393

درآستانه 2سالگی

          چقدرزود گذشت راستی راستی 2 ساله شدم 1-این روزا انتخاب مدل ورنگ لباسام با سلیقه خودمه.وقتی مامان یابابا لباسای منو ست می کنن خودم سلیقمو اعمال می کنم وکل معادلات اوناروبهم می زنم وحرف خودمو به کرسی می شونم. 2-عاشق رنگ آبیم .به خصوص توموقع لباس پوشیدن که حتما باید یکی ازلباسام آبی باشه،شلوار،کاپشن،شال،بلوز،کلاه و...خلاصه یکیشون حداقل بایدآبی باشه 3-دوست دارم اسباب بازیا ووسایل مربوط به خودمو خودم انتخاب کنم برای همین مامان جدیدا به خواستم احترام می ذاره وموقع خرید منو همراه خودش می بره تا هرچیزی رو خودم دوست دارم برام بخره. 4-خیلی خوب کلماتو ادا می ...
23 اسفند 1392

ماجراهای آرتین 7

این ارگ رو ناتاشا جون یکی ازدوستای بابایی برام خریده . ولی  به خاطر بزرگی ارگ سختش بود بیاره خونمون . برای همین جمعه گذشته  همگی رفتیم خونشون وخاله جون ارگو به من داد وکلی منو خوشحال کرد.ممنون ناتاشا جون  عاشق درس خودن وآموزش ویادگیریم. بوسیله تبلتم شمارش اعداد،رنگها،میوه ها،زبان انگلیسی،رنگ آمیزی ،نقاشی و...رو خیلی خوب یادگرفتم .به کتاب داستان وشعرم خیلی علاقه دارم. البته یک سری بازیا مثل Real basketball-Pou-Speed Car-Car Washو... روخیلی خیلی دوست دارم وتقریبا توی تمام بازیا حرفه ایی عمل می کنم حاضرم باهر کی بخواد مسابقه بدم وشرط بندی کنم.  این عروسکای پت ومت دایی مهدی برام خریده وخیلی خیلی...
16 اسفند 1392