آرتین کوچولوآرتین کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

بهونه نفس كشيدن

گردش وتفریح(ازکن وسولقان تاخرید عیدوشهربازی)

  چون من تازه بهبودپیداکرده بودم مامان وبابا تصمیم گرفتن علی رغم میل شدیدشون به مسافرت فعلااز خواستشون دست بکشن وبه تهران گردی وگشت وگذارتوکوهها ودشتهای اطراف بسنده کنن ومسافرتمون روبرای یک فرصت مناسب تربه تعویق بندازن برای همین جمعه به اتفاق خانواده یک سررفتیم سمت کن وسولقان وسنگان کوههای منطقه پوشیده ازبرف بود وازبارش برف هفته پیش سفید پوش  ر  هوا عالی وصاف وآسمون آبی آبی بودوسکوت وآرامش عجیبی همه جا حکمفرما ماهم حسابی خوش گذروندیم وکلی عکس گرفتیم   بعد ازکلی گشت وگذاروتفریح تومنطقه واسه خوردن ناهاربه یک باغچه رستوران رفتیم منم تو اتاقک کلی باعینکم بازی کردم و منتظر شدم تا نهار...
28 بهمن 1392

پسرم

  پســـرم،   برگ گلــــم،   غنچه ی خوشرنگِ دلــــم،   دست خود را حلقه کن برگردنـــــم،   خنده زن بر چشمهای خستـــه ام،   عشق تو آواز صبح زندگیســـت،   مهر تو آغاز لطف و بندگـی اســـت،   سر گذار برشانه هایِ مـــــادرت،   بوسه زن بر گونه هایِ زردِ مــن،   خانه ام سبز از صدای شادِ توســت،   مادرت مست از نوازشهـایِ توســـــت. (خداروشکرحالم خوب خوبه و درسلامت کامل به سرمی برم)   تشکروسپاس فراوان ازهمه دوستان وهمکاران بامحبت وعزیز وبامعرفتی که  با تماسا واس ام اس ا وکامنتا ...
22 بهمن 1392

بستری

 سلام دوستای خوبم ببخشید بازم دیرآپ شدم امان ازدست این مامان پگاه وکاراش. مامان درگیر شرکت تو یک همایش علمیه، برای همین تمام حواس وذهنش روی اون متمرکزه ووبلاگ منم به کلی فراموش کرده،ولی خوب اشکال نداره من درکش می کنم چون عاشق درس وعلم ومقاله وکنفرانس واینجورچیزاست. واما داستان بستری شدن من: 2روزی بودآب ریزش بینی  وتک سرفه های خفیفی داشتم ودارومصرف می کردم تا اینکه شنبه شب سرفه هام زیاد وشدید شد.صبح روزیک شنبه سرفه ها خیلی شدت گرفت برای همین بابا قبل ازمهد منو به بیمارستان بردتاپزشک یک معاینه کامل انجام بده،پزشک مهربون بادیدن وضعیت من وبعدازمعاینه وشنیدن صدای ریه دستورداد ازم عکس ریه بگیرن،توعکس یک عفونت جزیی ت...
16 بهمن 1392

خوردینها مورد علاقه من ومدلهای خوردن

روشهای خوردن من مدلهای مختلفی داره بعضی وقتا خیلی مشتی وقاطی پاتیه ،بعضی وقتا هم خیلی تمیز وآقا  غذامی خورم.ولی درکل مامان وباباچون می خوان من  تو غذاخوردن  کاملا مستقل بشم وبااشتها غذابخورم منو توغذا خوردن آزادمی ذارن.ولی  بارعایت نکات ایمنی وبهداشتی . مدلهایی از غذاخوردن من: روش میکس توی این روش همه چیزباهم مخلوط می شه ویک معجونی بدست میادعجیب وغریب که هیچ شباهتی باغذای اولیه نداره،ولی درکل ترکیباتش برای بدن مفیده وخیلی خوشمزست         روش مودبانه وباکلاس ازبادست خوردنش بگذریم همینکه میکس نکردم کلی هنره   عاشق سسم،وهمیشه باید انواع سس دم دستم با...
4 بهمن 1392

ماجراهای آرتین6

مامان وبابا وقتی توانایی منو تویادگیری کلمات وشعر واعداد وزبان انگلیسی دیدن تصمیم گرفتن استعداد منو تومسیردرست پرورش بدن  وجهت دارکنن.ازاونجا که امکان پخش  CDوDVD توهمه جا فراهم نبود وکارتای آموزشی توسط بنده پاره می شد تصمیم گرفتن،  برای من یک تبلت بخرن که هم جنبه آموزشی وبازی داشته باشه  وهم بتونه توانایهای منو تقویت کنه وبه راحتی هم قابل حمل ونقل باشه وازهمه مهمترباعث بشه من دیگه بی خیال تبلت آروین بشم.   وبالاخره اونو برام خریدن. شو لباس: وقتی شو لباس وشال وکلاه راه میندازم هزارمدل فیگورمی گیرم وعشوه میام وهمش می گم عکس عکس.یعنی مامان ازم عکس بگیر(خدایی ازمدلاخوشگل ترنیستم) &nb...
27 دی 1392

Efess-Meryem Ana

این مطلب برای زمان سفربه ترکیه ست.که مامان پرمشغله من وقت جم وجورکردن مطالب وعکسارونداشت که بالاخره همت کرد واوناروبرام گذاشت. درمسافرت به ترکیه وشهرکوش آداسی وازمیر ازاونجایی که مامان وبابا عاشق مکانهای تاریخی ومذهبی هستن قسمتی ازتعطیلاتمون روبه بازدیدازاین اماکن پرداختیم.که ماهم ازاین بازدیدخیلی خیلی استقبال کردیم اولین مکان شهرتاریخی افسوس بود که درزبان ترکی افس تلفظ می شد بقیه داستان توادامه مطلب   برای ورود به  شهرتاریخی افسوس نیاز به کنترل وچک کردن  پاپسپورتابود  چون این شهربه نوعی درحریم کشوریونان قرارگرفته وباید تک تک افراد با پرداخت عوارضی ازگیت ورودی می گذشتن ووارد خاک مشترک...
18 دی 1392

مهر92

 هرموقع اسم خرید بیادمن زودترازبقیه آماده می شم ودبدو که رفتم   مامان یک سری وسایل خونه نیازداشت برای همین دونفری به فروشگاه لوازم خانگی رفتیم. تامامان درحال انتخاب وسایل موردنظرش بود منم ازفرصت استفاده کردم ورفتم سراغ لباسشوییا ودراشونو بازکردم ویک نگاه به داخلشون انداختم آقای فروشنده هم کلی ازاین کارمن خوشش اومد وباهام دوست شدوبهم شکلات داد  به خاطرمسافرت ترکیه مامان وبابا تشخیص  دادن واکس 18 ماهگی رو بجای آخر شهریور توی مهربزنم که توی مسافرت مشکلی پیش نیاد(البته بعد ازمشورت باخاله وپزشک خودم). برای همین هفته اول مهرماه همراه بابا  ومامان به یکی ازمراکزبهداشتی رفتیم ولی پس ازمراجعه...
10 دی 1392

یلدای 92

 ا مسال یلدارو خونه خودمون برگزارکردیم.منم یک کوچولو سرماخوره بودم ویک جورایی روفرم نبودم.ولی شیطونیام سرجاش باقی وپابرجابود من وسفره یلدا     آرتین ومامانی  مهربون وزحمتکش آرتین خان وبابای عزیزش(اینجا نگام بدنبال مسیر دود شمعه که تاکجابالا می ره،اوه)   تواین قسمت کم کم روح شیطانیم سراغم اومد و... اولش نگاه خریدارانه ایی به کیک انداختم وافکارم مرورکردم  بعدتویک چشم بهم زدن دستم کردم توکیک ولیسیدم   حالا شیرینیاروریختم روی آجیلا وگندم برشته ها بعدم گندومک وبرنجکو رومیز  خلاصه همه چیزو روهم وتوهم ریختم ومعجون شب یلداروآماده کر...
2 دی 1392

باغ پرندگان

  سلام به همگی ببخشید کامنتای پست قبلیو دیرجواب دادیم.جای شما خالی چندروزی رفته بودیم مسافرت  جنوب. این عکسا مربوط می شه به هفته سوم شهریور که جمعه صبح ساعت 7 ازخواب بیدارشدیم وساعت 8 رفتیم دنبال خاله اینا وبه اتفاق رفتیم باغ پرندگان.دیدن عکسای اون فصل تواین هوای سردپاییزی خالی ازلطف نیست ویسرشارازیک حس گرمه.               ساعت 8:45 بودکه به محل رسیدیم وتقریبا جزء 4خانواه ایی بودبم که اونجا حضورداشتن.ماشینو توپارکینگ باغ پارک کردیم وباوسایل نقلیه مربوطه تا ورودی باغ  رفتیم.حسن سحرخیزی اینه که باغ مختص 4 ،5 خانواده بود وبه راحتی می شد همه پرنده هاروازنزدیک ...
25 آذر 1392