ماجراهای آرتین 7
این ارگ رو ناتاشا جون یکی ازدوستای بابایی برام خریده . ولی به خاطر بزرگی ارگ سختش بود بیاره خونمون . برای همین جمعه گذشته همگی رفتیم خونشون وخاله جون ارگو به من داد وکلی منو خوشحال کرد.ممنون ناتاشا جون
عاشق درس خودن وآموزش ویادگیریم.
بوسیله تبلتم شمارش اعداد،رنگها،میوه ها،زبان انگلیسی،رنگ آمیزی ،نقاشی و...رو خیلی خوب یادگرفتم .به کتاب داستان وشعرم خیلی علاقه دارم.
البته یک سری بازیا مثل Real basketball-Pou-Speed Car-Car Washو... روخیلی خیلی دوست دارم وتقریبا توی تمام بازیا حرفه ایی عمل می کنم حاضرم باهر کی بخواد مسابقه بدم وشرط بندی کنم.
این عروسکای پت ومت دایی مهدی برام خریده وخیلی خیلی دوسشون دارم
ازمکالمه تلفنی خیلی خیلی لذت می برم وبااحساس کامل با همه صحبت می کنم برای همین زنگ خورم بالاست وهمه دوست دارن روزی چندبارباهام حرف بزنن ومنم براشون شیرین زبونی کنم آتینم بفمایید
حدود ساعت 1شب بود وبابایی خواب ومامانی داشت مطالعه می کرد که من بااین لباسای سنتی جلوش ظاهرشدم وگفتم مامان عکس آتین عکس.مامان غش کرده بود ازخنده ولباسا روتنم کرد ومنم خودم این منظره روانتخاب کردم وفبیگورای مختلف گرفتم تا مامان ازم عکس بگیره مامان اونقدرازاین حرکات من خندش گرفته بود که طاقت نیاوردوباباروبیدارکرد ودوتایی تا 1ساعت به کارای من می خندیدن وریسه می رفتن.
بعد ازهرحمام یک مراسم مسواک زدن دارم که حتماباید اجرا کنم وگرنه حمامم کامل
نمی شه
علاقه شدیدی به آشپزی دارم وهمیشه بامامان سراین مساله درگیرم. مامان همش می گه نکن آخرفربرمی گرده وقابلمه ها می ریزن روسرت ومی سوزی ولی کی که گوش بده.
تازه کف گیر وقاشق وهرچی دستم بیاد برمی دارم وبه قابلمه ها می زنم.
واونوقته که من بدو مامان بدو
بعضی وقتا هم برای اینکه حرص مامانو دربیارم هرچی دم دستم بیادتو قابلمه ها
می ریزم وهم می زنم ومی گم پدا آتین آشپزه
برنامه Tvآموزش آشپزی بود وطرزپخت جوجه وکباب برای بچه ها.منم بادیدن برنامه دیگه ولکن نبودم ویک ریزمی گفتم جوجه،کباب اونقدر گفتم تا مامان مجبور شدبه بابا زنگ بزنه وبگه سرراه برامون جوجه وکباب بگیره وبیاره.
علاقه شدیدی به جاروکشیدن دارم وتو این روزای خونه تکونی حسابی به مامان و بابا کمک می کنم .مامان وباباروکمک من حساب کنید،آرتین درخدمته
ترشی خورحرفه ایم ویک کاسه کاملو یک نفس می خورم ،ترشه ولی خوشمزست
این تقویموهمکارای مامان وبابا زحمت کشیدن وبرام درست کردن
البته یکی برای من ویکیم برای آروین.
دسستتون دردنکنه خاله ها ی مهربونخیلی ممنون
تو خونه تکونی مامان می خواست تمام قوطی های منو دوربریزه که ازم خواست باهاشون عکس یادگاری بگیرم تاوقتی بزرگ شدم یادم باشه چه شیرا وسرلاکایی خوردم تابزرگ وقوی شدم.