مسافرت نوروزي 94خوزستان (1)-نمايشگاه هوانيروز
بعدازبيماري من تواسفند وبستري شدنم دربيمارستان وبيماري مامان به خاطرشب زنده دارياش به پاي من وخستگي بابابه خاطر مراقبت ازمن ومامان (تويك پست مفصل شرح ي دم)تصميم گرفتيم تمام تعطيلات رواستراحت كنيم ويك جاي دنج وآروم وخوش آب وهواروبراي تعطيلات نوروزوتجديد قواانتخاب كنيم.
جمعه 29 اسفند 93 سفرمون به دزفول روآغاز كرديم.ساعت 6صبح بيدارشديم وساعت 7عازم سفر.
بارون شديدي درحال باريدن بود وترافيك شديدي تومسير.خروجي تهران به سمت جنوب خيلي خيلي شلوغ بود وعلارغم ترافيك زياد من كاملابيداروسرحال بودم.
بعد خروج ازعوارضي تهران -قم حركت ماشينها روان ترشد وماهم به راهمون ادامه داديم
ساعت 7صبح(درابتداي حركت)
ادامه مطلب روببينيد
مسير سفرخيلي جالب وجذاب بود يك مسيرتقريبا طولاني به وسعت طول ايران.اقليمها وسرزمينهاي متفاوتي تومسيربود وهركدوم زيبايي ودلبري خاص خودشو داشت.
طبيعت اطراف اراك
جدال زمستان وبهار(زمين سرسبز ودرختاني كه هنوزدرخواب بودند)
مسيراراك -بروجرد
هنوزبرفي وسردبودوكاهش دماشديدامحسوس
دشت خوزستان
سرسبزوبهاري
تومسيرهرجاپياده مي شدم شروع به سايه بازي مي كردم
اين روزا به سايه بازي خيلي علاقه مندشدم وبادست وپا وبدنم اشكال جالبي رودرست مي كنم وكلي بااونا حال مي كنم
هفته اول دزفول وخوزستان تقريباباروني وسردبود وهرازگاهي تگرگاي شديدي باريدن مي گرفت
نمايشگاه هوانيروز پايگاه چهارم شكاري دزفول
خيلي خيلي ازنمايشگاه خوشم اومده بود واصلا باورم نمي شدكه دربين اين همه هواپيما وهليكوپتر وجنگنده قراردارم
همش به اين ور واون وراشاره مي كردم وفريادمي زدم اينو ببينيد،اون يكي بزرگتر،اين يكي خطرناك تره و...
من وآروين جون جوني خودم
من ومامان خوبم كه ماروباهمه چيزآشنامي كنه وعاشق گشتنه
ازديدن اين يكي كلي تعجب كرده بودم
ديگه نتونستم خودم وكنترل كنم وتومحوطه شروع به دويدن كردم
آروينم كه چپ وراست با گوشيش عكس مي گرفت
وحسابي منو كلافه كرده بود
نمايش هوايي جنگده هاي هوانيروز
كه بابلند شدن واوج گرفتنشون صداي مهيبي شنيده مي شد
ومنم كلي كيف مي كردم
درحال تماشاي ضدهوايي وپدافند هوايي
بعدازدوساعتي چرخيدن تونمايشگاه وتماشاي نمايش هوايي جنگنده هاي F14 وF16
تصميم به رفتن گرفتيم،ولي من اصلا رضايت نمي دادم وازاونجادل نمي كندم
آخرشم مامان حريفم نشده ومنو زمين گذاشت ورفت
بالاخره مسوليت منو به خاله پوپك سپردوكلابي خيال من شد
ز
من وعلي هم بعدازكلي بازي وتماشاي هواپيماهاي نظامي درحالي كه بابهت وحيرت اوناراتماشامي كرديم به ناچارمحل و ترك كرديم.
همه رفته بودن ومامورامي خواستن دربهاي ورودي روببند
ولي هنوزچشماي ما نظاره گرهواپيماهابود
درآخرازبچه هاي هوانيروزآش خريديم وخورديم
كه توي اون هواي سردكلي بهمون چسبيد
عقابان تيزبين كشورم بابت پاس وطن ازشمامتشكرم
باباهم كه كلا نوع برنامش بامامتفاوت بودوبادايياي مهربون واهل گشتم ودوستاشون تفريحات مجردي داشتن
وشب تاصبح بيداربودن وروزامي خوابيدن.