شب چله (یلدا 93)
بالاخره شب چله رسید وپاییز به انتها
مامان وبابا عزیزم با کمک هم وسایل سفره روآماده کردن
بابا جونم تند وسریع انارا رو دون کرد وهندونه را برش داد
مامان پگاهم چایی و دم کرد وپسته وخرما وانجیر وآجیل و... توکاسه ها ریخت وروی سفره گذاشت
منم ازاولش آتیش سوزوندم تا آخرش وگیرداده بودم کپای چایخوری و ازرومیز بردارم
بعدشم کتاب حافظ وبرداشتم وگفتم می خوام درس بخونم
من وسفره یلدا
دارم شعرشب یلدا که تومهد بهمون یاددادن می خونم ودست می زنم
یلدا یلدا
بابا جون یکم یواش ترببوس چلوندی منو
و
من ومامان پگاه عزیزم
کم کم شیطونیم گل کرد ویک کاسه آجیل برداشتم
اینم هدیه یلدای من که بابا جون ومامان جون برام خریدن
یک میز تحریر وصندلی خوشگل
خیلی خیلی دوستش دارم وهمش روش می شینم ونقاشی می کشم
مرسی بابا مرسی مامان
فرارسیدن ماه ربیع الاول برهمگی مبارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی