مسافرت به خوزستان سری2(من 12 ماهه شدم)
سلام
دوستای عزیز من 12 ماهه شدم.قول داده بودم یک سری ازمابقی عکسای مسافرت و براتون بذارم پس با هم ببینیم.
اینجا مزرعه خاله ویداایناست وتوی اون هویج ،کلم،سیب زمینی وگوجه و...می کارن.نهارمهمون خاله ویدای مهربون بودیم وکلی غذاهای خوشمزه برامون درست کرده بود جای همتونم خالی بود.ازنزدیکای ظهرتا غروب خورشید اونجا بودیم وکلی بازی وتفریح کردیم.البته باباجون به خاطراینکه یک سری کارداشت یک روززودتر برگشت واسه همین توی این عکسا غایبه.
من ومامان وآروین و علی وخاله ویدا
این منظره یک حس کاملا بهاری به آدم می دادومنو حسابی سرحال کرد.
اینجااستخرشستشوی هویجابودکه کارگرای زحمتکش اونا رومی شستن وبسته بندی
می کردن.
اینم دوست من حامی جونه.حامی 8 ماهشه وهمه چیز می خوره یک رون مرغو کلا جلو چشمای من خورد ولی درعوض آقاتنبله هنوزنمی شینه.حامی مواظب اضافه وزنت باش .پرخوری دیگه بسه
تامامان منو زمین می ذاره بعدازچندقدم روی زمین می شینم وداد مامان به هوابلندمی شه. می گه بچه مگه زیرپات فرش قرمز انداختن که هرجا اراده کنی می شینی.
خدایی کنارآب پمپاز شده چاه یک لیوان چایی خیلی حال میده.لیوانشو داشتم ولی چایشو نه
تو پرواز برگشت اولش خواب بودم بعد بیدارشدم وپسرخیلی آقایی بودم.وطبق معمول توی پروازازاین دست به اون دست چرخوندنم ودوباره عاشقم شدن
تابه خونه رسیدیم حدودساعت 1 بامداد بودکه یک راست رفتم سراغ ماشینم.دلم براش خیلی تنگ شده بود اگه دقت کنیدبه خاطرعلاقه زیاد تیکه تیکش کردم.قسمت باربریش زیرمبل نمایانه
تاپست بعدی بدرود