دردلی باخدا ودوستان مهربون
جان مادرهرواژه ای درمقابل متضاد خودمعنا می یابد وبه تنهایی خویش مفهومی نداردچون قابل درک وسنجش نیست.سلامتی درمقابل بیماری،تولد دربرابرمرگ،خنده درمقابل گریه و....
پس عشق من دروبلاگت برایت ازشادیها،غمها،دردها،تولدها،آمدنها ورفتنها می نویسم.تابدانی زندگی مجموعه ای است از شیرینیها وتلخیها،از آرامشها وتلاطمهاو...تابه باوربرسی، روزگارتکیه گاهی مطمئن ویاوری وفادار نخواهدبود. وما گهگاهی بازیگران نمایش اوییم.که باید باتکیه بر مفهومی بنام تجربه نقش خویش را به بهترین نحو ایفانماییم.
عزیزم،دووسه روزی است که وجود زیبایت درآتش تب می سوزد.پوست سفیدوبلورینت روبه سرخی نهاده ولی با تمام بیماریت ،هنوزمی خندی وهمه رامجذوب خویش می کنییییییییییی.
پسرکم ،ای کاش من بجایت بیمارمی شدم.بجایت اشک می ریختم،به جایت درآتش تب می سوختم ولی تورا اینگونه ودراین شرایط نمی دیدم.
نازنینم، باتمام بیماریت می خندی.بازی می کنی،می رقصی،دست دسی می کنی وجان مادر چه بگویم یک کلام دلبری می کنی .
ولی
نفسم،جانم، چشمان زیبا وخوش رنگت این روزها قدری بی فروغ است.وهمین وجودم رابه آتش می کشد.پس باصدای بلند ازاعماق وجودم فریادمی زنم:
خدایا ،یزدانا:تورابه تمام مقدسات عالم،به پاکی وبزرگیت قسمت می دهم
مگذارهیچ مادری نظاره گر غم ورنج فرزندانش باشد.
مگذار اشک ناشی ازرنجی ازچشمان معصومشان روان گردد.
و مگذارآنچه را مادران وپدران تحمل دیدن وشنیدنش راندارند.
به احساس مادرانه ای که تو ای خالق زیباییها دروجودم نهادی
قسمت می دهم بگذار،بگذار
صدای خنده های کودکانه وهیاهوی بازیهایشان خانهامان راپرازشادی نماید.
گفتارشیرین وبیان شیوایشان باآن لهجه زیبای کودکانه خنده رابرلبانمان جاری نماید
دد،ماما،آبا،دوپ،علوسک ،ایخام ،دوتا و...
وجود پرمهرشان درلحظه به آغوش کشیدن، پیکرتشنمان راسیراب نمایدوگرمابخش وجودمان گردد.
عظرخوش بوی تنشان،پیراهنشان،بوی کودکانه شان، مشاممان را خوش بو ومعطرنماید.
وبگذار،بگذار
تازنده ایم شوق زندگی،جاری بودن،بالیدن،رها بودن، سبزبودن رادروجودشان نظاره گرباشیم.
دوستان عزیزم
این دوسه روزی که درگیربیمارستان وآزمایشگاه ودکترو...بودیم به چشم خوددیدیم،
پدرومادرانی که به خاطرمشکلات مالی وهزینه های سرسام آوردارو،دکتروبستری شدن
فرزندانشان به هردری می زدند تا فرزندشان رامداواکنند.اشکهای مادران وپدرانی رادیدم
که توان دیدن وضعیت دلبندان خود رادرآن شرایط نداشتند ودرخلوت خود می گریستند.
بیایید فقط یک لحظه برای یک دقیقه خودرابجای آنها بگذاریم.
به خصوص کودکانی که مبتلا به بیماریهای خاص بوده و هزینه هرنسخه آنها سربه میلیونها تومان می کشد.
عزیزانم بیایید با اهدامبالغی اندک یااهدا چند سی سی خون به صورت ماهانه به این عزیزان
ومراکز درمانی ویژه کودکان لبخند شادی وشوق زندگی را به کانون خانواده هایشان برگردانیم.
اگرمقدوراست هرازگاهی به این مراکزدرمانی سری بزنیم وازنزدیک ملاقاتشان کنیم
تاحداقل تسلی بخش روح آزرده شان باشیم.
چه بسا روزی ماخودنیزمحتاج دستان پرمهر هموطنانمان خواهیم گشت.
تونیکی کن ودردجله انداز که ایزد دربیابانت دهدباز
دوستان بیمارشدن فرزندانمان به عقیده من آزمایشی است ازسوی خدا وپیامیست که ما
نعمت سلامتیشان را قدربدانیم وبه شکرانه آن آغوش یاری خویش را بگشاییم .بگشاییم به سوی
تمام غنچه هایی که به واسطه این آب وخاک به من وتوپیوند می خورند وچه آنان درخارج
ازاین خاک به واسطه همنوع بودن و انسان بودنشان.
مادران وپدران عزیز تمام کودکان این مرزوبوم فرزندان من وتوهستند.پس مگذاریم نیازمالی
اشک را درچشمان دلبندانمان جاری نماید.
آرتینم من تمام موضوعات راهمواره اززبان تومی نویسم ولی عسلم گاهی مجبورم این رسم راشکسته واززبان خودبازگونمایم.
پسرم این پست را می نویسم تا ازامروزدرس دوست داشتن،فداکاری،وعشق به همنوع وهمیاری،وهمدردی را به توآموزش داده باشم وامیدوارم درآینده تورااینگونه ببینم.
وحالا اززبان تو می نویسم:
دیروزتوآزمایشگاه یک سرنگ پرازخون ازم نمونه گرفتن.اولش سعی کردم غرورمو نشکنم وگریه نکنم ولی بعدطاقت نیاوردم ویک کوچولو گریه کردم
گرفتن نمونه ادرارکه داستانی داشت برای خودش:مامان وبابا 2 ساعت تمام توآزمایشگاه پوشک منو بازگذاشتن ،بهم بگ متصل کردن؛آب دادن ،شیردادن ولی هیچ خبری نشد که نشد.بالاخره تصمیم گرفتن تا منوببرن خونه واونجا نمونه رو جمع کنن.ولی تامنو پوشک کردن ببخشید جیش کردم..توخونه دوباره منوبازگذاشتن،پاشویه کردن و...تا 3ساعت درگیربودن ولی جواب ندادکه نداد.وبالاخره امروزپرستارم بعدازکلی خواهش ،موفق شد نمونه رو جمع آوری کنه وبابا سریع اونوبه آزمایشگاه رسوند.
خداروشکرجواب آزمایش خون وادرار فاقد عفونت خاصی بود ودکتربیماریو ویروسی تشخیص دادوبه بابا گفت این روندتا سه روزادامه داره وبااستامینیفون کنترلش کنید.ولی همچنان بدنم داغ داغه ویک کمی بی تابم.
مامان وبابا این چندشبانه روز خواب و خوراک ندارن وتاصبح به نوبت کیشیک می دن ومنو پاشویه می کنن.منم کلی براشون نازمی کنم .آخه نازم خریدارداره دیگه به خصوص تواین شرایط
همتون دوست دارم .یک کم بیحالم وکسل وخواب آلود فعلا بای بای