مرواریدای سوم وچهارم وتولدبنیتا عسل
سلام من اومدم
بالاخره بعداراینکه مرواریدای اول ودومم تو 5ماهگی جونه زد مرواریدای سوم وچهارم ردیف بالاهم تو 11 ماهگی نمایان شد.
این الاکلنگ نمو رو عمه پروانه برام خریده که خیلی دوسش دارم وهمش باش بازی می کنم
این دو دندون پایین سلاح منه اگه کسی اذیتم کنه حسابی گازش می گیرم
واما:
دوشنبه گذشته رفته بودیم تولد بنیتا جونم دوست صمیمی ومهربون نی نی وبلاگم ،که خیلی خیلی خوش گذشت.آران وخاله مرجانم اومده بودن .
بنیتا عزیزم بهترین ها وزیباترین ها رابرایت آرزودارم
من وآران خواب آلو که تا ساعت 7 خوابید ومنو منتظر گذاشت
من وبنیتا جون که عاشق گل پیراهنش شده بودم وهمش نگاش می کردم
اینجاهم طاقت نیاوردم وطی عملیات انتحاری به سمت گل حمله ورشدم که باوساطت خاله بنیتا همه چیز بخیر گذشت وفقط به گریه ما ختم شد
نصیحت مامان:پسرجون آخه این چه طرزبرخوردبا دوست دختر،مراعات کن.اینجوری همه رو فراری می دی
فکرکنم بایدتوروابطم با دخترخانوما تجدید نظرکنم
البته می تونست گلشو بهم تقدیم کنه
من وبنیتا که کلا میزاروهل می دادیم ودکورو جابجا می کردیم
من وآران عزیزم که افتخاردادن وبیدارشدن وبا من عکس انداختن
اینم کادوی من به بنیتا مهربون،سه عروسک ناز وخوشگل
راجع به تغیرتیپم بایدبگم چون باهاشون صمیمی شدم شلوارجین وجورابامو درآوردم وشلوارراحتی پوشیدم
ولی حقیقتش اینقدرگرمم شده بود که مامانو کلافه کردم واونم مجبورشد بهم لباس راحتی بپوشونه.البته آرانم شورت پوشیدا