آخرهفته ورفتن امیدجون
آخرهفته امیدجون می خواست برگرده انگلیس برای همین چهارشنبه شب ما اونوشام بیرون دعوت کردیم وپنجشبه شبم امیدجون مارودعوت کرد.امیدجون پسردایی مامانه وانگلیس درس می حونه ومنوکلی دوست داره.
من که عاشق دردمم وهمجوره پایه
این هفته هم شام بیرون بودیم وبازم مامان جونم ازپخت وپزراحت بود
مثل آقا ها نشستم توصندلی ماشین ومنتظرم که بریم
توراه حسابی خوابم گرفت
موقع شام من کاملا خواب بودم ویک حال اساسی بهشون دادم
چشم منودوردیدن وحسابی خودشون روتحویل گرفتن
وقتی بیدارشدم که دیگه آخرش بود
بابایی به هیچی رحم نکردییییییییییییییییی
امیدجون موفق باشی.دوست داریم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی