مسافرت نوروزی-مسیر سفراستانهای قم-مرکزی-لرستان-خوزستان(1)
مسافرت نوروزی-مسیر سفراستانهای قم-مرکزی-لرستان-خوزستان(1) سلام به همه مهربونهای صمیمی امیدوارم تعطیلات به همتون خوش گذشته باشه وایام به کامتون باشه.
همطور که تو پست قبلی نوشتم روز دوم فروردین ساعت 6صبح ازخونه بیرون زدیم و علارغم سرماخوردگی شدید من و مامان عازم یک مسیر طولانی شدیم.من به خاطربیماری یکم کسل بودم و حسابی بابایی شده بودم .اگه بابا پشت فرمون می نشست شروع می کردم به گریه که من بایدرانندگی کنم.جلو که می نشستم همش می خواستم دنده روتکون بدم یا فرمونو بچرخونم.برای همین مامان وبابا برای اینکه ایمنی من رو تضمین کنن به نوبت عقب می نشستن وازمن پرستاری می کردن.بیچاره مامان که به خاطر بابایی شدن من وچسبیدن من به بابایی مجبورشد بااون وضع بیمارش اکثرمسیرو رانندگی کنه وکلی خسته شد.
وفقط بابا مواقعی که من خواب بودم می تونست پشت فرمون بشینه.
مسیر اتوبان تهران-قم من خواب خواب بودم ولی به هیچ عنوان اجازه نمی دادم کمربند صندلیمو ببندن
ساعت 8 درپارک قم برای خوردن صبحانه توقف کردیم ولی من همه روبیچاره کردم نه خودم می خوردم نه اجازه میدادم بقیه بخورن وحسابی هوس کرده بود لیوان چای داغ روسربکشم 
قله زیبای اشترانکوه درود استان لرستان
دشت اشترانکوه
آغوش گرم مامان پناهگاه امنی برای استراحت وآرامش مابود 
دریاچه زیبای دز دزفول
مردان گروه درحال تدارک نهاربانظارت مامان جون
دایی مهدی
کل ایام تعطیلات مسول پخت جوجه کباب وکباب بود وبابا گلی مسول سیخ زدن اونها
خانومها همه منتظر آماده شدن غذا توسط اقایونن
به طور وحشتناکی به پفک علاقه دارم ودریک لحظه به سمتش حمله ورمیشم. 
عاشق خاک بازی شده بودم مامان سه بارلباساموتعویض کرد ولی فایده نداشت وعاقبت منوبه حال خودم رهاکرد وگفت نهایتا کزازمی گیره 
بازی جدید:بدمینتون روی خاک
دشت با صفای میان رود سردشت
پارک جنگلی
آرتین آروم وساکت
باغ مرکبات که پربودازشکوفه های نارنج وپرتقال و...بارایحه خوش
درحال اذیت کردن اروین. 
عاشق جوجه کبابم 
ازراست به چپ
دایی مهدی-باباگلی-مامان جون-زندایی پگاه-دایی میثم-مامان پگاه-عمو رضا -خاله پریسا-آروین
راستی خودمم هستم
شام مهمون خاله روشنک بودیم وهمگی رفتیم بیرون
خاله پریساومن -پگاه جون-زندایی پگاه-مامان پگاه-آروین.همش که شدپگاه
درحال خوردن یک اسلایس پیتزا مخصوص .پیشبندمو به چه روزی انداختم
بعدشام رفتیم کنارروددز ومشغول خوردن چای،آجیل ومیوه شدیم ومنم آتیش سوزوندم
ودرنهایت من واروین درزیارتگاه محمدبن جعفرطیار دامادامام علی
مامانی عشق زیارتگاه ومراسم واماکن مذهبیه
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
خوشحالم که به آرتین جونم و مامانی خوش گذشته فقط موندم این وروجکا بعد ازکلی ددر حالا چجوری تو خونه بند می شن.gif){kind=small}
خدا به داد ما مامانا برسه.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
عکسام خیلی قشنگ بودم ای ول مخصوصا شوفر خودم.gif){kind=small}
ممنون از لطفت مادر شوفر هههه.gif){kind=small}
تا حالا سه بار عکس هارو از اول دیدم . ماشاله خیلی اهل کیف و حالین. ایشاله که همیشه لبتون خندون باشه. بوس ویژه از روی ماه آرتین خاااااااااااااااااااااااااان.gif){kind=small}
