آرتین درهتل
ماجراهای آرتین درسفرخیلی زیادن وبه خاطرتعداد زیادعکسا مجبورم هردفعه یک سریشونو بذارم
اول صبح که هنوزاکثریت خواب بودن بدو بدو میومدم کناراستخر وعلائم هشداردهنده رو جابجا می کردم ومامان وبابا دنبالم میدویدن واونارومرتب می کردن
یک ریزه توفروشگاههای هتل بودم وهمش می گفتم Ball،Ball مامان وبابا ازبس وسایل بادی برام خریدن دیگه کم آوردن
هتلمون پرازسنجاب بود ومن عاشق اونا شده بودم وبهشون غذا می دادم
اینجا من نگاهم دنبال سنجابه واون ازیک طرف دیگه پایین اومد وفرارکرد ،همه کلی بهم خندیدن
این دوست فرانسویم سویتش روبرو ما بود وهرروزصبح باچشمای خواب آلو همدیگروپیدا میکردیم وبازیمونو شروع .
دوست ترکمم بهم سیب تعارف می کرد و حسابی هوای منو داشت
این آقای مهربونم بلژیکی بود وهروقت منو می دید بغلم می کرد ومی بوسیدم
وهمش می گفت ?Helloّ Artin-are You ok
بازم تو فروشگاهها ودنبال وسایل مورد علاقم که شما می دونید چیه
درحال پیاده روی شبانه
عاشق حمام وآبتنی وشنام وهرجاآب باشه کلی استقبال می کنم
بعدازآبتنیم آنقدرخسته می شدم که دوست داشتم حوله به تن بخوابم
ترکیب راکت تنیس وتوپ هندبال!به نظرتون اسم این ورزش چی می شه؟؟
بعضی شباهم دیرمی خوابیدم ومامان وبابا باید تادیروقت دورم می دا دن .البته شبهای هتلم خیلی باحال بود وکلی برنامه شبانه برپا بود جورواجورورنگ ووارنگ.البته اینجاساعت 4صبح ومن هنوزنخوابیدم
اینم یک عکس مردونه ومشتی
اینجامامان گفت آرتین یک ژست بگیرمنم بدو رفتم روزمین درازکشیدم واین مد لی فیگورگرفتم
یک خواب راحت ودلچسب کناراستخر.اینجوری به بقیه هم حال می دادم واوناحسابی ازنبودمن استفاده می کردن
عاشق چرخ خدمه بودم وهروقت اونا رومی دیدم چرخشونو می گرفتم وهل می دادم
اوناهم منو خیلی دوست داشتن وهمش باهام بازی می کردن
همش دوروبرماشینای خارجی بودم
آبسردکنا ازوسایل مورد علایقم بودن وهمش باهاشون بازی می کردم ومامان وبابا همش بهم تذکرمی دادن.نکن نکن ،دست نزن،دست نزن
درحال سرکشی تو سالن ماساژ
چند عکسم ازمحوطه هتل
خدایی گرفتن عکس ازمناظر خالی ازجمعیت تواین هتل بزرگ وتفریحی کارخیلی سختی بودولی گذاشتن اون عکسا دیگه سخت می شد وباید رمزدارمی شدن وبابا ومامان مجبوربودن لحظات خالی ازجمعیتو شکارکنن.