تورآزمایشی-شمال (نور-چمستان-لاویج)
سلام به همه عزیزای خودم.
قراره مامان وبابا منوبه یک مسافرت خارج کشورببرن وقرارگذاشتن تا تواناییهای منو ارزیابی کنن.به همین خاطر تصمیم گرفتن سبک مسافرتهای داخلیو تغییر بدن و شرایطو شبیه سازی کنن و رفتاروکردارمنو توی چندتورمختلف ارزیابی.
اولین تورانتخابی تور نوروچمستان بود.که براتون توضیح می دم.
مامان بعد ازیک تحقیق وتفحص کامل برای یک توریک روزه به چمستان ودریاچه الیمالات وآبگرم لاویج ثبت نام کرد.زمان حرکت روزجمعه بود.
برای همین مامان خوبم ازروزقبل تمام وسایلو وتجهیزات مورد نیازسفرو آماده کرده بود.
جمعه ساعت 3:45 ازخواب بیدارشدم وهمراه بقیه به محل قرار حرکت کردیم.باباجون چون می خواست روزه بگیره همراه مانیومدوفقط زحمت رسوندن ماروکشید.ساعت 4:45 به محل قرار رسیدیم .لیدرای توریک دخترخانوم مهربون ویک آقا پسرخوش اخلاق بودن.کلابچه های تور همه اهل دل واهل حال وحسابی پایه بودن.
یک گروه منو می برد یک گروه میاورد وهمش درحال حرکت وردوبدل شدن بین بچه هابودم.
وکلا سوژه عکس شده بودم و بچه هامرتب بامن عکس می گرفتن.
راننده هم که خیلی ازمن خوشش اومده بود هرجا توقف داشتیم منو سریع به پشت فرمون می نشوند ومن کلی قان قان می کردم.
خلاصه جونم براتون بگه به خاطر من شماره موبایل مامان که به خاطر شرایط کارش حالت اینترنشنال داشت اینترنشنال ترشدوقرارشد همه بچه ها عکس منو تو صفحه فیس بوک به عنوان کوچیکترین عضو گروه بذارن وخلاصه دیروزFace book روترکوندم.ای ول بچه ها دمتون گرم.
بقیه ماجراتو ادامه مطلب
بابایی بعدازرسوندن منوسواراتوبوس کردومن یک راست صندلی راننده روانتخاب کردم و یک ریز می گفتم قان قان وولکون نبودم که نبودم .
موقع صرف صبحانه با گروه خواب بودم ویک فرصت استثناییو اردست دادم
توماشینم هرازگاهی یک چرتای کوچولویی می زدم وبه خودم استراحت می دادم ولی صدای ساب وموزیک اونقدربلندبودکه حیفم می یومدبخوابم ونی نای نایارونبینم.
باصدای موسیقی و وجیغ وهورا بروبچ ازخواب بیدارشدم وشروع کردم به دست زدن و نی نای کردن
فضا بیشترشبیه دنس کلوپ بود ومنم حسابی ذوق کرده بودم
بالاخره به دریاچه الیمالات رسیدیم ومن درحال بالا وپایین پریدن وشیطونی کردن
اینجاهم همش به مامان می گفتم پوشکمو دربیاره تابرم آب آب.ولی هوا ابری بود وآب سردومامانی اصلااجازه نمی داد.
کلا مثل مرغابیم وهرجا آب باشه حتی یک چاله کوچیک باید برم توش بشینم وخودم خیس تلیس کنم.
اینجا بامامان قهرکردم ورفتم یک گوشه تنها تنها نشستم.
درحال تناول هلو وپیداکردن سنگریزه
؟؟؟؟؟؟؟؟
من ومامانی که عاشق همدیگه هستیم
قایق سواری تودریاچه همراه بانازوعشوه
بالاخره به زدن پاهام توآب رضایت دادم وتقریبا به خواستم رسیدم.ولی آبش خیلی سرد بود .حق بامامانی بود.ههه
نهاردیزی خوشمزه سفارش دادم وخودم مشغول کوبیدنش شدم.تواین کارحسابی استادم
من ومامان جون که همش بش می گفتم شال مامانمو بده ومامان جون می گفت مال خودمه شبیه مال مامانته.ولی من ولکن ماجرانبودم
تومسیر جنگل گردی چمستان
عاشق یک سگه شدم یک نوع سلیقست دیگه!!!!!!!کاریش نمی شه کرد.
عاشق صدای پرندهام وهمش تودرختا دنبال جوجوا می گشتم
بعدازاون به آبگرم لاویج رفتیم
توچشمه آب گرمم منو راه ندادن وگفتن کوچولویی وبخاراتش برات ضررداره.
کلا اون روزواسه من مرغابی آب ممنوع بود
منم درعوض رفتم سراغ ترشیجات که بدجوری طرفدارشونم وازدیدن دنیای رنگا وارنگشون کلی ذوق کردم وهمش می گفتم ام ام .مم مم
تراشه فیل سنگی منطقه لاویج که خیلی جای قشنگی بود
اینم باباجون ومامان جون که همدیگرو خیلی خیلی دوست دارن
جونم براتون بگه عاشق یک دختره به اسم شبنم شده بودم که 27 سالی ازخودم بزرگتربود وموقع رقصیدنش چنان مجذوبش می شدم که همه متوجه شدن ورسما مارودوست دخترودوست پسر معرفی کردن وهمش براش نازمی کردم وهرازگاهیم خجالت می کشیدم
عاشق رنگ چشاتم. دیونه نگاتم مجنون اون اداتم .ایناروو شبنم جونم بهم می گفت
خداروشکرهمه چیزعالی بود وهواهم ابری و خنک وخیلی خیلیم بهمون خوش گذشت
جای همگی خالی
حدود ساعت 2 بامدادم به تهران رسیدیم وبابای مهربون وعزیزم اومده بوددنبالمون وماروبه خونه برد.
ودرانتهانمره ارزیابی من
روابط اجتماعی 100 از100
همکاری بامامان 80 از100
تحمل شرایط وسروصدا 90 از100
ولی باهمه این نمرات خوب بازمامان دودله که منو ببره یانه.وبازم به تورای بیشتری برای تصمیم نیازداره.
اصلا نبره خودم باشبنم جونم می رم حالا می بینید