محرم 92-سفربه قزوین
گفته بودم که تعطیلات باخونه نشستن میونه ایی نداریم
مراسم تاسوعا وعاشورای امسال رو تصمیم گرفتیم بریم قزوین.مامان وبابا دوست دارن مراسمو تو شهرهای مختلف ازنزدیک ببین وبا رسومات اونا آشنا بشن وماروهم آشنا کنن.
عکسارو توادامه مطلب می ذارم
عمه بابا خیلی خیلی خانواده مارودوست داره ومامانم خیلی باهاش راحته برای همین ازروزقبل مامان باهاش تماس گرفت وخبردادکه پیششون می ریم.سه شنبه شب حدس زدیم اتوبان شلوغ باشه وحرکتو به فردا صبح واگذارکردیم وحدثمون درست بودوخیلیاتوترافیک مونده بودن
صبح روزتاسوعا حدود ساعت 7 ازخونه خارج شدیم وبه سمت قزوین حرکت کردیم.هوای نسبتا خوبی بودواتوبان خلوت،حدودساعت 9 به مقصد رسیدیم.وبه خونه عمه بابا رفتیم.عمه جونم بایک صبحانه مفصل ازمون پذیرایی کرد.
تو ماشین خیلی پسر خوبی بودم وشیرم خوردم وازکرج به بعد باصدای نوحه آروم آروم چشمام گرم شدوخوابیدم وتا قزوین بیدارنشدم
درهرشرایطی قان قانامو ازخودم جدا نمی کنم
امام زاده حسین
این امام زاده پسرامام رضاست که موقع حرکت امام وخانوادش درقزوین بیمارمی شه وبیماریش منجربه فوتش می شه ودرهمین جا دفن شده .مکانی است زیارتی که معتقدان بی شماری داره که برای ادای احترام و نذورات به بارگاهش میان.وطبق معمول، مامان وبابا که دنبال پیدا کردن مکانهای مذهبی به هرشهرودیاری وتاقله قافم میرن.
بغل بابا درحال رفتن به امام زاده
آرتین در امام زاده که ازهمون جا یک طبل کوچولو خریدم ومشغول نواختن شدم
درحال سینه زنی وعزاداری
حسابی سردمون شده بودوباباقلای گرم ازخودمون پذیرایی کردیم
مراسم عاشورا
تومراسم عاشورا یک عموی مهربون به سرم گل مالید ومنم تاشب یک ریز می گفتم
(عمو گل مو)ومرتب به سرم اشاره می کردم
درحال اشاره به سرم وگل وبقیه داستان
نمادهای عاشورایی
درحال عزاداری
توراه یک Busدیدم ومامان رو مجبورکردم بااون ازم عکس بگیره
مراسم شام غریبان
اینجاهم به نیت سلامتی همه کوچولوها یک شمع روشن کردم
اینقدرسرد بود وسوزسرما شدید که مامان وبابا منو پتو پیچ کردن شبیه نی نی قنداقیا شدم
بعد ازبرگشت ازمراسم به یک خواب عمیق فرو رفتم
جمعه صبح پارک جنگلی قزوین
درحال بازی وورزش
این سرهمی وشال وکلاه رنگارنگو عمه بابا برام بافته بود که بارنگ بالم ست شد
من وبابا درحال بازی فوتبال
من ومامانی درجاده رویایی
مناظر زیبای پاییز وبرگ ریزان
درخت انارخونه عمه
عمه جون مرتب برامون اناردون می کرد وبهمون می داد
مسیربرگشت به تهران
درحال بازی با قان قانا وبالم وخوردن چی پف
ودرنهایتم این مدلی تادرب خونه خوابیدم