درجستجوی فسیل دایناسور
بقیه عکسا درادامه مطلب...
یک روز صبح مامان تصمیم گرفت ماروببره خرید.
ماهم سریع آماده شدیم ورفتیم دنبال خاله اینا وباخاله وعلی رفتیم خرید
خیلی اتفاقی رنگ لباسای هرسمون تن آبی داشت وخیلی جالب بود
بعد خرید کلی خوراکی ووسایل لازم ما بچه هابهونه گرفتیم خونه نمیایم وبایدبریم تفریح
ومنم گفتم بایدبرم دنبال فسیل
برای همین تومسیر یک ناهارسبک تهیه کردیم ورفتیم زمین کشاورزیای اطراف شهر
مامان وخاله اجازه رفتن توزمینهای زراعی روندادن ویک مکان خوب برای کاوش ماانتخاب کردن
من وعلی سریع مشغول کارشدیم من دنبال فسیل دایناسور وعلی دنبال لونه مورچه ها
چندروزقبل برای هزارمین بار فیلم پارک ژوراسیک رودیده بودم ومی گفتم من دیرینه شناسم
وحسابی جوگیرشده بودم
چند ساعتی توطبیعت موندیم ومن به مطالعات دیرینه شناسیم پرداختم
ومامان وآروین وخاله شونصدتا عکس ازخودشون گرفتن
درنهایتم باناراضایتی مجبوربه رفتن شدم وازدست مامان عصبانی
آخه اصلا به کارمن اهمیت نمی ده،کارمن که زمان نداره
مامان می گفت بچه جون الان شب می شه وکلی راه پیش روداریم ومنم ازتحقیق دل نمی کندم