دلبریهای من(1)
جمله مورد علاقه من اینه:عزیزم سلام خوبی
خداروشکرخیلی زود شروع به صحبت کردم ازحدود 7 ماهگی ، کم کم دایره لغاتم بیشتروبیشترشد وبالاخره درسن 2سالگی شروع به گفتن جمله کامل کردم وهرروزکه می گذره جمله هام طولانی ترمی شه وراحت تراداشون می کنم.
ودلبریهام ازموقعی که صحبت می کنم چندبرابرشده
-موقع خواب می گم من خستم خوابم میادبعضی وقتا به ندرت فعل وفاعل وقاطی می کنم ومی گم من خستم خوابش میاد بعد ریز ریز می زنم زیر خنده ومی گم اشتباه گفتم خوابم میاد
-میرم زیرپتوو قایم می شم می گم آرتین نیست گم شده بعد می گم دالی پیداشده، ببین
-به توصیه یکی ازدوستای مامان وبابا برای تنظیم خواب من چندشب ازساعت 9خاموشی اعلام می شد عین پادگان نظامی خواب باش بود. وبساطی بودبیاوببین.منم درواکنش به این رفتار خونسرد جواب می دادم چراغاروروشن کنید توتاریکیم نمی خوابم چون خوابم نمی یاد به کی بگم خوابم نمی یاد.واونموقع بود که مامان وبابا بهم نگاه می کردن ومی زدن زیرخنده وبهم می گفتن روآرتین این روشها جواب نمی ده وکلا چندروزیه بی خیال موضوع شدن.
-اگه یک کاری درست انجام نشه می گم ای خدا ای خدا نشد
هرکسی رودوست داشته باشم می بوسم ومی گم خیلی خوشمزه بود
-رنگای اصلی وفرعیو کاملا بلدم حتی کم رنگ وپررنگشو خوب تشخیص می دم.
شمارش اعدادم هم عالیه وهمش دوست دارم ازپله ها بالاوپایین برم وباصدای بلند اونا روشمارش کنم 1 2 3 و...
-هرکارخوب ومثبتی که انجام بدم خودمو تشویق میکنم ودست می زنم ومی گم افرین ارتین ,براوو
-مدل لباسو ورنگ لباسم وست کفش وجوراب وکیف وکلاهمو خودم انتخاب می کنم وتازگیا باکمک مامان وبابا به رنگای مختلف بجزابی هم علاقمند شدم.بعدشم می گم خوشگل شدم دیگه
-عاشق خرید وگردشم وهمش می گم بریم خرید بریم. بیرون بریم بریم واینارو باریتم ادا می کنم بریم بریم. بریم بریم بریم.
-مامان برای تربیت بهترمن وبه قول خودش آشنایی بامسائل علمی روز برنامه مشاوره روانشناسی کودک برام ترتیب داده ووقتی همراه مامان به اونجا می ریم چنان بادقت به حرفای مامان ومشاورگوش میکنم که هردوشون خندشون می گیره ووقتی مامان فعالیتهای منو توضیح می ده می گم منو می گه منو می گه
-اسم ماشینای زیادی و بلدم وهروقت بیرون می ریم همشون روبااسم ورنگ نشون می دم وحتی می گم شبیه مال کیه وکی مثلش داره
-بازیای گروهی روخیلی دوست دارم و حتما افرادخانواده روبه بازیام دعوت می کنم.بیاین دیگه پگاه بیا،هادی بیا،آروین بیا،باباجون بیا و...
-تامامان می گه غذا چی درست کنم می گم خوب بریم بیرون پیتزا، کباب،ابگوشت،ماهی،برنج می خوریم دوغم می خوام.بعدش مامان غش می کنه ازخنده می گه حالا مگه رفتیم که شما دوغم سفارش می دی.منم می زنم زیرخنده ومی گم دوست دارم
-اسم یکی ازدوستای مهدم باران منم همش میخونم باران ببار باران بباربعد می گم موزیکشو شنیدم راست می گم وخلاصه اونموقست که حسابی چلونده می شم
-گزارش کارمهدکودک و کامل به مامان وبابا اعلام می کنم مثلا می گم باطاها نقاشی کشیدم باباران ماشین بازی کردم،آبمیومو خوردم ،بافریبا جون تاب بازی کردم و...
می رم تواتاق خودم درومی بندم بعد بلند میگم:کارم داشتی،صدام کردی یعنی صدام کنید تابگم بله بفرمایید
-بعدازخوردن غذا دستامو بلند می کنم وبلند می گم خداروشکرسیرشدم
بعدشم می گم مامان مرسی بابامرسی
وبه قول مامانم
پسرم دلبریهای توراپایان نیست
مابقی دلبریام بمونه برای بعد