یلدای 92
امسال یلدارو خونه خودمون برگزارکردیم.منم یک کوچولو سرماخوره بودم ویک جورایی روفرم نبودم.ولی شیطونیام سرجاش باقی وپابرجابود
من وسفره یلدا
آرتین ومامانی مهربون وزحمتکش
آرتین خان وبابای عزیزش(اینجا نگام بدنبال مسیر دود شمعه که تاکجابالا می ره،اوه)
تواین قسمت کم کم روح شیطانیم سراغم اومدو...
اولش نگاه خریدارانه ایی به کیک انداختم وافکارم مرورکردم
بعدتویک چشم بهم زدن دستم کردم توکیک ولیسیدم
حالا شیرینیاروریختم روی آجیلا وگندم برشته ها
بعدم گندومک وبرنجکو رومیز
خلاصه همه چیزو روهم وتوهم ریختم ومعجون شب یلداروآماده کردم
آخرش که قراره همشون توشکممون باهم مخلوط بشن منم کارهمه روساده کردم دیگه
این عکسا مربوط می شه به جمعه ساعت 8صبح
مامان عضو یک گروهه که برای تمام مناسبتهای ایرانی ومذهبی واسلامی برنامه دارن
وکلا یک جمع فعال وپرکاروخلاقن
جمعه ساعت 6 صبح مامان بیدارشد وبعدازاماده شدن وردیف کردن کارا ی خونه راس ساعت 7 برای شرکت درمراسم ازخونه بیرون زدیم وباقان قان به محل مربوطه رفتیم.
بچه های گروه کرسیای قشنگی روآماده کرده بودن وبساط چای ولبو وشلغم وآجیل وانارو ... آماده ومهیابود.
اینم یک کرسی دیگه باتزیین متفاوت
من ومامان ویکی ازدوستای خوبمون که تواون صبح سردرفتیم زیرکرسی گرم
وسایل سنتی وقدیمی قشنگ وجالبی توسط گروه جمع آوری شده بود
(به یاداون قدیماٰ،دوره های بابابزرگا ومامان بزرگای بزرگترا)
چراغ سه فتیله ایی،سماورای نفتی وظروف قدیمی مسی ونقره ایی و...
وسایل گرم کننده قدیمی ونفتی که شاید تونسل من کسی دیگه اونارونبینه ونشناسه
ولی من دیدم وباشون عکس یادگاری گرفتم
اینم یک سفره باتزینات قشنگ که من یک راست رفتم سراغ میوه هاش
آخه عاشق انگورم
گروه درحال خوندن فال حافظ وهمه سراپا گوش
جای شما خالی خیلی خیلی خوش گذشت وکلی صفاکردیم