چشم پزشکی ،ورزش،حمایت ازحیوانات وتصمیمات مامان وبابا
دیروزبه اتفاق بابا ومامانم برای معاینه چشم به چشم پزشکی رفتیم .من قبل رفتن چندبسته کاکائو خورده بودم وکلاانرژی ازم فوران می کرد. درابتداورود به مطب با شال وکلاه وکاپشن ولباس گرم وتجهیزات کامل وارد شدم وچنددقیقه ایی یکباریک دونه از لباسا رو کم می کردم ودرنهایت با یک بلوزوساق شلواری ازمطب خارج شدم.
آقای دکترچشمای منو به طورکامل معاینه کرد که خداروشکرهیچ مشکلی نداشتن.درسته اولش تومطب شیطونی کردم ولی همکاریم بادکتر خوب وموردقبول بود ولی عالی نبود.آخه همه چیزبرام تازگی داشت وحس کنجکاویم گل کرده بود.
دوستای گلم اگه شماهم تاحالا چم پزشک نرفتید برای معاینه اقدام کنیدوتنبلی چشمو جدی بگیرید
تصمیمات واقدامات مامان وبابا
1- مامان وبابا چندوقتیه متوجه استعداد من درزمینه حرکات ورزشی ورزمی شدن برای همین تصمیم گرفتن ابتدابا مربیان حرفه ایی وصاحب نام توسبکای رزمی مشورت کنن ودرصورت صلاحدید منو درباشگاه رزمی ثبت نام کنن.برای همین جمعه صبح منو به آکادمی هنرهای رزمی آی کی دو وباشگاه کونفو ووشوبردن.بابا علاقه زیادی به کونفوداره چون خودش تواین زمینه تبحر وتجربه کافی داره.بعد رایزنی ومشورت بامربیان رشته های رزمی همگی سن منو برای شروع کم تشخیص دادن ولی باتوجه به انعطاف پذیری بدن من قرارشد مربیا ازم تست بگیرن،که هنوز مامان وبابا تواین زمینه مرددهستن .چون اگه ازلحاظ تستم تایید بشم باید بارده سنی 6 سال به بالا تویک کلاس باشم واین مساله مامان وبابا رونگران می کنه .
برا ی همین مامان وبابا با هم فکری اساتید ورزشی تصمیم گرفتن شروع کارمنو با ورزش ژیمناستیک آغازکنن تابعدازآمادگی کامل به ورزشای رزمی ادامه بدم .ولی تواین شهرشلوغ با این ترافیک شدید پیداکردن یک مدرسه ژیمناستیک تومحل خودمون که باساعات کاری مامان وباباهم تلاقی نداشته باشه کارسختیه.
بعدازآکادمی یک سر رفتیم پارک وکلی ورزش ونرمش کردیم
تواین محوطه پارک به گربه ها وکلاغا غذا می دادن ومنم این جورموقع ها معلومه
جام کجاست( وسط معرکه)
این خانم وآقا عکاسای حرفه ایی بودن ومنم شده بودم سوژه عکاسیشون
هرجابرم همینه ،همش سرم شلوغه، نمی ذارن یک لحظه راحت باشم
درحال غذا دادن به گربه ها( آرتین عضو سازمان حمایت ازحیات وحش می شود)
می خواستم این گربه روبگیرم اون بدو من بدو(عجب حمایتی)
بالاخره باگربه هادوست شدم وازگرفتنشون منصرف
دیگه حسابی ازبازی وحمایت و... خسته شده بودم ودلم یک خواب راحت می خواست
بریم خونه دیگه یالا بریم
2- تصمیم دوم که عملی شد ،فرش کردن قسمتهای خالی خونه بود ،کف خونه ماسنگه وتواین فصل حسابی سرده ،منم که توخونه یک خط درمیون جوراب می پوشم و چون گرماییم علاقه زیادی به نشستن روسنگ سرددارم برای همین به اتفاق مامان وبابا برای خرید فرش وموکت بیرون رفتیم ،تامامان وبابا درحال انتخاب مدل ورنگ فرش بودن منم یک پادری قان قان انتخاب کردم وآوردم گفتم: آرتین آرتین.یعنی مال منه وهمه رو باانتخاب خودم خندوندم .
3-تصمیم سوم که هنوز عملی نشده ،اینه که مامان وبابا برای اتاق من یک TV مجزابخرن.چون TV انحصارن دراختیارمنه ومرتب درحال تماشایDVDهستم.بعضی وقتا ازصبح تاشب وهمه روکلافه وعصبی کردم.باLaptap وDVD player میونه ایی ندارم ولی توخراب کردنشون استادم .پس یک راه بیشترنمی مونه فقط و فقط خریدTV.
حالا میل باخودتون یا می خریدیا وضع همینه