سرزمین عجایب
چندشب پیش به اتفاق خانواده یک سررفتیم سرزمین عجایب.ازاونجایی که من وداداشی جدیدا خیلی زورگوشدیم نمی ذاریم مامان صندلی جلو بشینه .یااون جلو می شینه یا من، ومامانی بنده خدا به عقب منتقل می شه.منم ترجیح دادم بین صندلی جلو وعقب اون وسط بیاستم ونظاره گراطراف باشم.
جونم براتون بگه توهمون ابتدای ورود، دورازچشم بقیه کفشامو درآوردم واونا روگم کردم برای همین مجبورشدم بدون کفش بچرخم ودرنهایت آخرشب به طور معجزه آسایی اونا پیدا شدن ویک آقای مهربون اونا روبه بابا تحویل داد.
ابتدا وروداین عروسک بامزه منو بغل کرد وکلی باهم رفیق شدیم.
بعدازاون من ازبین تمام باریها یک راست رفتم سراغ قان قان وکلی قان قان کردم.
محوبازی شده بودم ویک آن به خودم اومدم ودیدم ای دل غافل هرکسی پی بازی خودشه.
بابایی وآروین عشق موتورسواری
مامانی درحال ماشین سواری(بد نگذره بهتون)
منم برای اینکه کم نیارم تفنگ بازیو انتخاب کردم
قان قان بازیم که نمی تونستم ازش دل بکنم ویک خط درمیون بازیای مختلفشو امتحان می کردم
بعد به اتفاق بابا ومامان سوار چرخ وفلک شدم
با بابا این مدلیش
بامامان از نوع هواپیما
بعد همگی به اتفاق رفتیم بولینگ بازی وکلی کیف کردیم
کاملا خودکفا شده بودم ،کارت می کشیدم واستارت بازیو می زدم
عاشق شکلات وشیرینیم وهمش درحال خرید شکلات بودم
مامان وبابا تازه هوس فوتبال بازی کرده بودن،ومنم نظاره گر
منو رومیز می ذاشتن وشروع می کردن ،خودشون یک گروه آروین حریف روبرو
منم آخراش عصبانی شدم وشروع کردم به نق نق کردن
برای اینکه ساکتم کنن منوسوارموتوکردن، منم بدم نیمد و آروم شدم
ودرنهایت بعد ازاون همه فعالیت وتحرک ازخستگی خوابم برد وتوبغل مامانی لالا کردم