آرتین سحرخیز
سلام به یارای مهربون وعزیزم
جمعه ساعت 6 صبح ازخواب بیداروهمراه مامان راهی ورزش صبحگاهی شدیم.هوا فوق العاده مفرح ودل انگیز بود.
به مناسبت تولد حضرت علی مراسم ویژه ای تدارک دیده شده بودکه خیلی خیلی منو سرحال آورد.
اولش مامان برام یک زیراندازانداخت تاهمراه گروه ورزش کنه ومنم سرگرم بازیای عجیب وغریب و مخصوص خودم شدم.
بعد ازمدت کوتاهی دیدم با تنبلی وسستی میونه ای ندارم ،بلندشدم وخودمو به اول صف رسوندم وبابقیه همراه شدم
اقای دبیرقهرمان المپیک تو گروه حضور داشتن ومنوبغل کردن وکلی به اراده من ومامانم احسنت وآفرین گفتن
به مناسبت تولد امام علی یک کیک خیلی بزرگ وزیبا تدارک دیده شده بود.ای ول دست
بچه های گروه دردر نکنه احسنت
من درحال خوردن کیک به طور مستقل وبدون کمک مامان.به به خیلی خوش مزه بود.
عاشق توپم واونجا یک آقا پسرودیدم که توپ دستشه وفوری به سمتش دویدم
به قدری ورزش و ورجه ورجه کرده بودم که ازساعت 1تا 4 عصرخوابیدم که این مساله جزء معدوداتفاقات زندگی من به حساب میاد
بعدازظهرجمعه به اتفاق خانواده به بهاررفتیم تا کفش تابستونی ویک سری لباس بخرم.ولی رسما همه روبیچاره کردم چون هرچیزی می دیدم می خواستم وهمش می گفتنم این این.
تواین عکس مامان می خواست برام سرهمی تابستونه بخره وروتنم پرو کنه ولی من دریک چشم به هم زدن ازمغازه بیرون دویدم وپشت شیشه شروع کردم به انجام حرکات نمایشی وهمه حاضرین کلی به حرکات من خندیدن