ماجراهای آرتین2
سلام
اول بگم مامان قراربودشنبه شب وبلاگمو به روزکنه ولی وقتی نیمه شب لپ تاپشو روشن کرد تا یک سری کارای مربوط به خودشو انجام بده متوجه شد سیستمش بالا نمی یاد.
اینجانب بعدازظهرکه مامان درحال مرتب کردن لباسها بودبه سمت لپ تاپ مامان حمله ورشدم واینقدر دکمه های کی بوردو فشاردادم تا سیستم ازکارافتاد والان مامان درنهایت عصبانیت بالپ تاپ قبلیش به سراغ وبلاگ من اومده.خداروشکرمن الان خوابم وگرنه مامان حسابی دعوام می کرد
عاشق ریموت وسویچ وکلیدم.به خصوص بازوبسته کردن درب پارکینگ وماشین
عاشق آب بازی وحمامم وساعتها می تونم اون توباشم وبیرون نیام ومامان وبابا به زورمنو ازاونجا بیرون میارن،ومنم می زنم زیرگریه اونم چه گریه ای
یکی ازازوسایلی که فوق العاده مورد علاقمه جارو هستش انواع مدلها، دستی،برقی،شارژی،نپتون و...
بابایی برام یک جاروی برقی خریده که روشن وخاموش می شه،آشغال جمع می کنه و...
حالا یک چندروزیه حاضرشدم باجارواصلی کاری نداشته باشم.البته موقتیه گفته باشم
مامانی قول داده بقیه جهیزیم که شامل لباسشویی،اتو،سشوار،خوردکن و...زودزودبرام بگیره وگرنه اصلیا عین سشوارنیست ونابودمی شن
مامان می خواست روروکمو ببره توانباری که تازه متوجه شدم می تونم درحالت تاشده بجای ماشین ازش استفاده کنم
یا حرکات آکروباتیک انجام بدم(نتیجه دیدن برنامه های سیرک وآکروبات همینه دیگه)
توپای قشنگمو عین سیب گاززدم وتیکه تیکه کردم.خرگوش شدم همه چیزو گازمی گیرم
جدیدا دوست دارم کف ماشین بشینم واصلابالا نمی یام.اینم یک مدلشه دیگه
عاشق نمازخوندنم اینم الله اکبرمن
اینجا رفته بودیم بام تهران وکلی یخ زدیم
خاکسترآتیش عکس منو ومامان خیلی باحال کرده
فعلا بای بای ببینم فردا مامان چه آشی برام پخته