باغ وحش ارم - بهار96
ادامه مطلب....
یک روزتعطیل حدودساعت 9صبح به سمت باغ وحش ارم حرکت کردیم.هوا کاملابهاری بودبایک سرمای خوشایندکه حس خوب وخاصی به مامی داد.
به محض ورود تصمیم گرفتم صورتمونقاشی کنم وازخانم نقاش مهربون خواستم طرح ببر رو رو صورتم طراحی کنه
کلاحس ببر پیداکرده بودم ومرتب غرش می کردم. اون روزکلا بغلی شده بودم وبیشتربغل بابایی بودم.لوس بابام دیگه.حس عکسم نداشتم ومامان وبابا نتونستن زیادازم عکس بگیرن.
درنهایت بعدازچندساعت تفریح وتماشای حیوانات وپرندگان وخزندگان باکلی اطلاعات جدید به خونه برگشتم
بعدرسیدن به خونه ازقیافه خودم خیلی خوشم اومده بودوحاضرنبودم آرایش وطراحی صورتموپاک کنم
اصلاحاضرنشدم نهاربخورم گفتم نقاشی دوردهنم ولبام پاک می شه هرچی مامان وباباگفتن دوباره
خودمون طراحی می کنیم قبول نکردم که نکردم هرچی مامان گفت بجاش برات رژمی زنم .دوباره
نقاشی می کنم .منم می گفتن نه که نه. منم دیگه عصبانی شدم و گفتم مگه تورژمشکی داری ،
نداری دیگه چراالکی میگی .بالاخره نهارنخوردم که نخوردم.
وکلا تاشب که بعد هزارتوجیه بابا ومامان ،بابا منوحمام بردوصورتمو کامل شست
چیزی نخوردم ویک سره صدای ببردرمیاوردم وغرش می کردم
اینم ازماجرای باغ وحش رفتن ما
درکل عالی بودوخیلی به هممون خوش گذشت