مهر94
امان ازدست مامان پگاه
یک سال گذشت ووبلاگ من به روزنشد
ادامه مطلب وعکسای مهرماه
من وآروین ورفتن برای خرید مهدومدرسه
بالاخره رسیدیم شهرکتاب
ببینم اینجاچی نوشته؟
اروین درحال خرید کتاب خدایان یونان
اینم ازخریدای من
هم قدم باهمدیگه یارویاورهم
تمرینات اسکیت که باجدیت دنبال می کنم
سرصبح وبدون صبحانه وxbOXوعصبانیت مامان
بازم یک صبح دیگه
دایی میثم ووآوینا،من ومامان وبابا
آوینا وآروین ومامان پگاه
اینجامامانوحسابی خسته کردم
پذیرایی ازخودم توقست فودا
یک تفریح شبانه
قراربود من ومامان شام بریم هانی،ولی یک ساعتیه دست ازبازی برنمی دارم
بالاخره رفتیم وودرحال انتخاب غذا
من وآب بازی ویک مامان صرفه جو
یک شب پاییزی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی