آبله مرغان(ارديبهشت 94)
بقيه درادامه مطلب
حدود اوايل ارديبهشت بود بابا اومد مهددنبالم كه مربيم گفت مباركه آرتين آبله مرغان گرفته.
بابا هم بامامان تماس گرفت ومامان بامديرمهد.مديرم با خنده به مامانم گفت ازاوايل بهار منتظريم اين وروجكا آبله مرغان بشن وهرروز مربيا بدنشون روچك مي كنن.وبه بچه هاگفتيم هركه روي بدنش ودست وپاش جوش ديد زود بيادبگه.
امروزم آرتين دويد اومد پيشم وگفت فرانك جون من جوش زدم هورا.
خلاصه منم آبله شدم.عصرهمون روز دكتررفتم وداروهامو گرفتم وشروع كردم به استفاده
هفته اولش رو مهدنرفتم وازهفته دوم طبق نظر پزشك رفتنم بلا مانع بود ومنم رفتم پيش دوستام
روزدوم(درحال كرم زدن توسط بابا مهربونم)
درحال لوس كردن خودم براي ماماني
ديگه حرفه ايي شده بودم وخودم روي دونه ها پمادمي زدم وهيچكس حريفم نبود
تواون روزاكارم شده بودتماشا كردنTv.كارتون وفيلم وسريال وموزيك و..
ساعاتيم به بقيه وخودم لطف مي كردم ومي خوابيدم
تب روزاي آخركه به لطف بابا ومامان مهربونم به خوبي سپري شد
اينم آخراي آبله كه كاملا خوب وسرحال شده بودم
بازم شيطونيام گل كرد وگيرداده بودم سس تند تندتندمي خوام ازاون سساي هندي
هرچي باشه يك رگم جنوبيه ديگه
يك روزصبح قبل رفتن به مهد كودك باچشماي خواب آلو وپف كرده
واينم اداهاي من بعد خوب شدن(مي گم اين روبان قرمزمار قرمزه ومن گرفتمش ومي برمش مهد)
كفشامم خودم پوشيدم فقط چپ وراستشو قاطي كردم وحاضرم نيستم درستش كنم
مامان وباباهم خيلي خوشحال شدن كه من تواين سن وتواين فصل آبله مرغان شدم چون تواين فصل هوا خنك بودو منم راحت تربودم واصلااذيت نشدم
چون هرچي سن بالاتربره كناراومدن بااين بيماري سخت ترمي شه