كن- پارك پرديسان(اسفند93)
يك روزپنج شنبه من ومامان تنها خونه بوديم ،نزديكاي ظهر بود كه هوس ديزي وجوجه كردم وگفتم مامان بريم بيرون نهار بخوريم.مامانم خداخواسته سريع لباساي منو عوض كردوگازش گرفت ورفتيم كن.
بقيه ماجراتوادامه مطلب
كن
يك مقداري كه توجاده كن رفتيم گفتم مامان همينجاخوبه بريم اين رستورانه،خيلي باحاله.مامانم ماشينو پارك كردومنم سريع پيداشدم وازپله ها بالارفتم .
زودرفتم تواين آلاچيق و گفتم مامان اينجا خوب وگرمه زودبيا
غذامونو سفارش داديم ومنتظرشديم تاآماده بشه
بعد يك ساعتي نشستن وخوردن نهاروچاي به قصد گشتن تومسيركن بيرون رفتيم
مركزخريد وپارك
يك شب كه حوصلمون سررفته بود به قصدخريد بيرون رفتيم
تومركزخريد مراسم جشن بود ومنم براي خودم رفتم روصندليالم دادم
خريدزيادي نكرده بوديم كه هوس پيتزاكردم وگفتم بريم شام.
پيتزااستيك مي خوام.دوست دارم ديگه.بريم بريم
خلاصه سوزنم گيركرده بود وتانرفتيم آروم نشدم
بعدشام گيردادم بريم پارك .سوزشديدي ميومد ومامان وبابا مخالفت كردن ولي من رضايت ندادم كه ندادم.
آخرشم مجبورشون كردم بريم پارك
بازي وبازي وبازي
مامان رسمايخ زده بودوهرچي باهام صحبت مي كردتابريم خونه من گوشم بدهكارنبود كه نبود وكلي ازدستش شاكي بودم
پارك پرديسان
جمعه قبل بعدازظهرتصميم گرفتيم بريم بيرون بارون تازه قطع شده بود وهواي خوبي درجريان بود.چرخيديم وچرخيديم ورفتيم پارك پرديسان.
من كاميون وتانكرسوختم باخودم آورده بودم وكلي بازي كردم