سفربه خوزستان(آبان 93)
پروازما ساعت 5 صبح روز دوشنبه 12 آبان به سمت اهوازبود.بابایی ساعت 9شب یک شنبه به سمت مشهد پروازکرد وبابا جون ومامان جون شبو خونه ماموندن تاصبح ماروبه فرودگاه ببرن.وامان ازدست من که اون شب چیکارکردم، گیرداده بودم بابایو می خوام ویک بند گریه می کردم واصلا نذاشتم مامان بخوابه اخرشم مامان منو توبغلش گرفت وکلی قدم زد وتوهمون حالت خوابم برد.
ساعت 3:30صبح به سمت مهرآبادحرکت کردیم وبعدازگرفتن کارت پروازازباباجون ومامان جون خداحافظی کردیم وراهی سالن پروازشدیم.منم تقریبا 45 دقیقه ایی روتو مسیرخوابیدم ودرنهایت ساعت 6 پروازتوفرودگاه اهوازبه زمین نشست.
گیرداده بودم که بایدسواراتوبوس بشیم وبریم پای پرواز
اکثر عکسای این سفر مربوط به مراسم محرم بود که توپست قبلی گذاشتم
یکی دوروزیم هوا بارونی بود که بیرون نرفتیم
روزپنج شنبه رفتیم باغ باباگلی
پرتقالها ونارنجها تقریبا رسیده بودن وعطرشون فضای باغو پرکرده بود
کارم شده بود چیدن پرتقال ونارنج ونارنگی
اینجاهم چندتانارنج چیدم که ببرم سرسفره که مامان توراه دستگیرم کردوهمه ازدستم ریختن
درحال تماشای مراسم شام غریبان
اینجاهم گیرداده بودم که باید ماشینو ببریم کارواش
وهمش می گفتم اه اه خیلی کثیفه
روزجمعه ساعت 9 به اتفاق باباگلی ومامان جون ازدزفول به سمت تهران حرکت کردیم
جاده فوق العاده شلوغ بود و مجبورشدیم یک ضرب تا اراک حرکت کنیم.نهارو اراک خوردیم وراهی تهران شدیم
این عکسا هم توشهراراک گرفتم
بالاخره سفرما باکلی خاطرات شیرین به اتمام رسید
این سوغاتیا روبابایی ازمشهد آورده بود واین جانمازم اختصاصی برای شما تادیگه کاری به سجاده بقیه نداشته باشی